نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که از من شِکوه ها داری به دل؟ لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست با غبار راه معشوق است راز آفتاب خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست حسین منزوی

نظرات شما عزیزان:
ashkan alavi 
ساعت22:27---26 ارديبهشت 1393
سلام
خیلی زیباست
موفق باشید
و روز به روز بهتر و زیباتر پاسخ:
سلام ممنونم از لطفتون زنده باشیدو شاد دوست عزیز
|